جدول جو
جدول جو

معنی رخته گر - جستجوی لغت در جدول جو

رخته گر
آن که شغلش قالب ریزی است، ریخته گر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریخته گری
تصویر ریخته گری
شغل و عمل ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
کسی که فلزات را ذوب می کند و در قالب می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نَ / نِ سَ)
شکافته سر. کافته سر. کفته سر:
قاف از تو رخنه سر شد و عنقا شکسته پر
از زال خرد یک تنه تنها چه خواستی.
خاقانی.
عمر پلی است رخنه سر، حادثه سیل پل شکن
کوش که نارسیده سیل از پل رخنه بگذری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ گَ)
کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. (ناظم الاطباء). کسی که بوسیلۀ ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه روی وشیشه و امثال آن را گداخته در قالبها ریزد و از آن ظرفها سازد. (آنندراج). آنکه فلزات را می گدازد خواه طلا باشد خواه نقره یا فلز دیگر. (از شعوری ج 2 ص 18). صائغ. آنکه مفرغ سازد. (یادداشت مؤلف) :
خود بخود بادۀ عیش از قدمم می ریزد
گوییا جام مرا ریخته گر ساخته است.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به صائغ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ گَ)
رخنه کننده. شکافنده. رخنه ساز. کافنده:
رخنه گر ملک سرافکنده به
لشکر بدعهد پراکنده به.
نظامی.
چو نیست سایه ز پستی بنای ذوق مرا
چه غم که چرخ به دیوار عیش رخنه گر است.
واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ گَ)
نام مورخ ایرانی که دو مورخ یونانی: مالالاس و تئوفانس مطالب خود را از وی گرفته اند و در جای دیگر باین نام برنخورده ایم. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 383 شود
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ گَ)
آنکه مروارید و امثال آن بسنبد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
رستگار. (ناظم الاطباء). رجوع به رستگار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ گَ)
شغل و عمل ریخته گر. (ناظم الاطباء). صوغ. صیاغت. (یادداشت مؤلف). رجوع به این دو مصدر شود، قالب ریزی مواد و مصالح بنایی به صورت صوغ فلزات، استحکام بنا را: پس عضدالدوله به ریخته گری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 156)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخته بر
تصویر تخته بر
آنکه چوب را تراشد و بشکل قطعات تخته در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
کسی که ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختر گر
تصویر اختر گر
منجم عالم احکام نجوم فال گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته گر
تصویر اخته گر
مسئول عقیم سازی از طریق ایجاد نقصان در بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخته گر
تصویر ریخته گر
((~. گَ))
کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می ریزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخته زر
تصویر تخته زر
((~. زَ))
شمش زر
فرهنگ فارسی معین
جالباسی
فرهنگ گویش مازندرانی